دخترک تنها
دختری به کوروش کبیر گفت: من عاشقت هستم........ کوروش گفت: لایق شما برادرم است که از من زیبا تر است و بشت سر شما ایستاده است دخرک برگشت دید کسی نیست کوروش گفت: اگه عاشق بودی بشت سرتو نگاه نمیکردی.
نظرات شما عزیزان:
چه تفاوت دارد؟پسرک خندید یا دختر من…
چه تفاوت دارد؟سیب دندان زده از دست که افتاد به خاک…
چه تفاوت دارد؟آخر قصه این شرح پریش،من کجا؟سیب کجا؟قصه لیلی و مجنون دل افکار کجا؟
سالها میگذرد و در این ذهن پریشان من آرام آرام
حیرت دختر و بغض پسرک
نقش آن سیب زمین خورده به خاک،میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که تفاوت نکند باغچه از آن که بود،یا چرا باغچه کوچک همسایه ما سیب نداشت،یا چه میگفت در آن خلوت آکنده به عطر گل سیب، پسر کوچک همسایه با دخترکم
سالها میگذرد و من کهنه پیر،خسته از این همه اندیشه و نجوا و خیال
باز اندیشه کنان غرق یک پندارم و بس
که شکستم به نگاهی غضب آلوده و تند،ساقه نازک یک عشق برون آمده از آب زلال، که یقین دارم از آن بارور میشد نه که یک سیب بلکه صد سیب و هزاران گل سرخ، که دگر روز نه کس را به غم سیب ببینم و نه به دلهره از باغچه همسایه..
Power By:
LoxBlog.Com |